جدول جو
جدول جو

معنی قادر شدن - جستجوی لغت در جدول جو

قادر شدن
توانا گشتن توانا شدن توانایی یافتن
تصویری از قادر شدن
تصویر قادر شدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صادر شدن
تصویر صادر شدن
سر زدن، فرسته شدن سر زدن صدور یافتن ناشی شدن، فرستاده شدن (جنس)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پادار شدن
تصویر پادار شدن
استقرار یافتن مستقر شدن مکانت یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باسر شدن
تصویر باسر شدن
قهقراء، عقب عقب رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظاهر شدن
تصویر ظاهر شدن
پدیدار شدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زاور شدن
تصویر زاور شدن
آب سیاه آوردن عضوی از بدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حادث شدن
تصویر حادث شدن
اتفاق افتادن، پیدا شدن، واقع گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاضر شدن
تصویر حاضر شدن
پدید آمدن ظاهر شدن، موجود شدن تولید گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندر شدن
تصویر اندر شدن
داخل شدن، وارد شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دایر شدن
تصویر دایر شدن
بگردش انداختن (مدرسه را دایر کرد)، آباد کردن معمور کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دائر شدن
تصویر دائر شدن
آباد و معمور گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاضر شدن
تصویر حاضر شدن
آماده شدن، حضور یافتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قائم شدن
تصویر قائم شدن
ثابت و استوار شدن، محکم شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پادار شدن
تصویر پادار شدن
کنایه از پابرجا شدن، استوار شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ظاهر شدن
تصویر ظاهر شدن
آشکار گشتن، نمایان شدن
کنایه از تحقق یافتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکدر شدن
تصویر مکدر شدن
تنگ دل شدن، اندوهگین شدن، تیره و تار شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حادث شدن
تصویر حادث شدن
رخ دادن، روی دادن، اتفاق افتادن، پیدا شدن، پدید آمدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عادت شدن
تصویر عادت شدن
رسم شدن، معمول شدن
در علم زیست شناسی قاعده شدن زن، حائض شدن
فرهنگ فارسی عمید
آشکار شدن نمایان گشتن، سهیستن پیدا گشتن وغستن هوختن هوخیدن در جمع آفتابی شدن ظاهر گردیدن بنگرید به ظاهر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عادی شدن
تصویر عادی شدن
شنیکیدن ساز وار گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
خو گر شدن، رواگ پذیرفتن، دشتان شدن خوی کسی شدن (امری و عملی) ملکه شدن، رسم شدن معمول شدن، حایض گشتن زن قاعده شدن زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قادر سخن
تصویر قادر سخن
سخنگو، گشاده زبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قادر بودن
تصویر قادر بودن
توانا بودن، توانستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاتی شدن
تصویر قاتی شدن
در هم شدن، درگیر شدن مخلوط شدن در هم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاطی شدن
تصویر قاطی شدن
مخلوط شدن، بیکدیگر پیچیدن دو تن کشتی گیر مقابل سوار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
برنده شدن برندگی در رفتار، آور داشتن (آور یقین) قطع حاصل کردن یقین کردن
فرهنگ لغت هوشیار
خرسند گشتن خرسند شدن به بهره خویش کم خواستن راضی شدن ببهره خود خردسند گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قایم شدن
تصویر قایم شدن
پنهان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاغر شدن
تصویر لاغر شدن
لاغرگشتن نحیف شدن
فرهنگ لغت هوشیار
آبله گرفتن، آبله وار شدن دچار آبله شدن: نه مه غذای فرزند از خون حیض باشد پس آبله ش بر آید صورت شود مجدر. (خاقانی)، بشکل آبله در آمدن: خاک بارگاه بر تقبیل شفاه مجدر شد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکدر شدن
تصویر مکدر شدن
تیره شدن، دلگران شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واسر شدن
تصویر واسر شدن
عود کردن بحالت اول: (حبط واسر شدن جراحت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دایر شدن
تصویر دایر شدن
((~. شُ دَ))
به گردش افتادن، به جریان افتادن، آباد شدن، معمور شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قایم شدن
تصویر قایم شدن
((یِ شُ دَ))
ثابت و برقرار گشتن، پنهان شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وارد شدن
تصویر وارد شدن
((~. شُ دَ))
رسیدن، ماهر شدن، استاد شدن
فرهنگ فارسی معین